دخترکوچولو...........

فقط خدا

....

 دخترکوچولو....

 

 

دختر کوچولویی بود با مادر و پدرش، 

مدتی بعد یه پسر به جمع خانواده اضافه شد.

چند روز که از تولد نوزاد گذشت،

دخترک به مامان و باباش اصرار کرد که اونو با نوزاد تنها بذارن.

اما مامان و باباش می‌ترسیدن که دخترشون حسودی کنه و بلایی 

سر داداشش بیاره. دخترک اونقدر اصرار کرد که اونا تصمیم 

گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.


دخترکوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد و گفت : 

داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی ……….

به من می گی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟

آخه من کم کم داره یادم می ره؟؟؟؟؟؟
 

منبع:فقط خدا


نظرات شما عزیزان:

نفس
ساعت19:09---13 اسفند 1390
ببخشید نظرتون خوب متوجه نشدم ولی بعد از اینکه نظر گذاشتم دوباره خوندم حالا افتاد

نفس
ساعت19:02---13 اسفند 1390
ممنون که سر زدی عزیزم،منظورم این بود من قبل از اینکه جوابو ببینم خودم جوابو حدس زدم فدات،بازم بیا و خوشحالم کن

نفس
ساعت18:03---12 اسفند 1390
سلام وبلاگ خوبی دارین خوشحال میشم از وبلاگ من دیدن کنید،راستی من جواب این سوالو خودم حدس زده بودم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت 22:28 توسط 110| |


آخرين مطالب
» گفتگو با خدا......____________حتما بخونش باور کن ضررنمی کنی>
» قرآن
» صداقت.....
» حرفای دل.
» دخترکوچولو...........

Design By : RoozGozar.com